2601

ساخت وبلاگ

امکانات وب

اگه شدنی بود اینارو یه جای خصوصی تر مینوشتم

 

صدای جاروی رفتگر از کوچه میاد

اون برگارو از کوچه جمع میکنه اما هیچکس توی مغز من نیست که این وحشتو پاک کنه

من دوست دارم شجاع باشم ولی خوب وقتی  نذاری دلم بهت قرص باشه و حس کنم تکیه گاهی ندارم شجاع بودن برام خیلی سخته

این دو سال روزای بد و خوب خیلی داشتیم هم تو هم من

با تلخیا و بد عنقی های هم ساختیم و کنار اومدیم

تلافی خیلی چیزارو هم سر هم در آوردیم حالا یا با لفت دادن و افلاین شدن یا غر زدن و نق زدن و حاله دیگری رو خراب کردن

تو رو نمیدونم اما من برای تو و این دو سالی که گذشت بدجوری احترام قائلم

حتی برای سکوتت که بعیده اما میتونست با خیلی دروغا تموم شه و دلم بشکنه و بار و بندیلمو جمع کنم و بزارم و برم

نمیدونم کجا

نمیگم بی تو میمیرم یا از این شعارای الکیه مثلا عاشقونه

من این دو سال تمام تلاشمو که نه... اما تا جای توانم سعی کردم تا بیشترین تلاشمو برای خوشحال کردنه تو و ثابت کردنه عشق توی قلبم و آرامشه هر دومون کردم

خیلی وقتا اشتباه کردم مثل هر آدمه دیگه ای

خیلی وقتا هم شاید تو اشتباه کردی

نمیدونم شاید حتی سکوتت درست ترین کار ممکن بود

نمیدونم این روزا چرا اینجوری شده

چرا این اوضاع پیش اومده اما از روزایی که دارن میگذرن لذتی نمیبرم

چون بهم حس تلاش کردنو نمیده

بیشتر شبیه تقلا کردنای بیخوده

هنوز میترسم

میترسم بیارمت و باز بری و دلم بشکنه و یه کینه توی قلبم بیاد و عشقه توی قلبمو لکه دار کنه

من نمیخوام قلبمو کینه بگیره

کینه آدمارو تبدیل به موجودات وحشی و خطرناکی میکنه که هیچکس جلودارش نیست

این عشق سفید میمونه

پاک میمونه

نمیدونم شایدم نمونه ولی تمام تلاشمو میکنم

ولی خوب میشه اوضاع

اینو مطمئنم

اما چه روزی...

نمیدونم

شاید یکم صبر کردم

یکم فرصت دادم برای سر و کله زدنای تنهایی و دور از حرفه عالم و آدم

من حالم خوبه

نه

نمیدونم

یعنی خوبما

ولی میترسم

وحشتزده ام...

حس گیر افتادن توی تاریک ترین و پیچ و واپیچ ترین جنگله تاریخو دارم!!

هوف...

خدا دلمونو شاد کنه

شاید حالمون خیلی خوب شه

نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 3:39 توسط سارا|

2455...
ما را در سایت 2455 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3ye3divune5 بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1396 ساعت: 23:13